لطیفه های نااااب

غضنفر داشت گریه می کرد. باباش پرسید چی شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت: هر کسی که شما صلاح بدونی

تعریف دانشجو: موجودى نحیف، عصبى، بى پول و شبیه به انسان، که از تخم مرغ، گوجه و نیکوتین تغذیه می کند و دشمنى عجیبى با کتاب دارد


یک بازرس دولتی به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی ، از یک روان پزشک پرسید: شما چطور می فهمید که یک بیمار روانی به بستری شدن نیاز دارد یا نه ؟
روان پزشک گفت : ما وان حمام را پر از آب می کنیم و یک قاشق چایخوری ، یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار می گذاریم و از او می خواهیم که وان را خالی کند.
بازرس گفت : آهان! فهمیدم ، آدم... عاقل باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است... روان پزشک گفت : نه ! آدم عاقل درپوش زیر وان را برمی دارد. شما هم مثل اینکه باید بستری شوید می خواهید تخت تان کنار پنجره باشد؟

از یه ترکه پرسیدند: اسم کوچیک فردوسی چیه ؟ گفت: میدان  

عربه بچش تو اتوبوس به دنیا میاد اسمشو میذاره عبدالواحد
یک دفعه به یه آبادانی می گن با مخابرات جمله بساز آبادانی گفت مخا برات برقصم
عربه میره حرم امام رضا دعا میکنه یا امام رضا یه تویوتا بهم بده چهار پنج بار این حرفو تکرار کرد اصفهانیه هم از اون طرف می گفت یا امام رضا یه هزارتومانی بهم بده چندین بار تکرار کرد عربه عصبانی میشه مگه ولک این هزارتومان بگیر بزار حواسش به ما باشه

غضنفر میره سربازی دشمن شروع میکنه به خمپاره زدن، فرمانده داد میزنه: سنگر بگیرید، سنگر بگیرید!
غضنفر پامیشه داد میزنه، نه،نه برای من بربری بگیرید 

 

یارو تو جهنم بوده سرشو میکنه تو بهشت میگه آب جوش نمیخواین؟

میگن نه، میگه پس یه موز بده !

 

به یارو میگن  روزه ها رو میگیری ؟

میگه دو روز اول رو نگرفتم ، دیدم میتونم نگیرم

بقیه رو هم نگرفتم!

 

 وصیت بابای شاغلام:

دور قبرم آب صابون بریزین تا هر کی اومد بیفته! بخندم! روحم شاد شه بابا!